سخن سردبیر
علم و فناوری
در مسیر دستیابی به علم و فناوری و صاحب ادعا شدن باید مراحلی را طی کرد. برای دستیابی به نتایج خوب باید از ابتدا در سطح مدرسه سعی کرد که با اصول چگونگی خوب کار کردن آشنا شد و آنها را تمرین کرد.
در ابتدا باید اصرار بر این داشت که باید یک اتفاق مهم بیافتد. این اتفاق مهم در هر سطحی میتواند معنی داشته باشد. این باید بسیار مهم است و بدون آن، شاید احتمال اتفاقی مهم ناچیز باشد. هرچه برای آن اتفاق مهم بیشتر تخیل و رؤیا پردازی کنیم جای دوری نمیرود و آن احتمال، ما را به فرصتهای بهتری میرساند. پس از این چند لازمه دیگر هست که در جهت دستیابی به آنچه تخیل کردیم کمک میکند. تخیل سن نمیشناسد و هر کس میتواند قدرت تخیل را در خودش رشد دهد. البته ادغام آن با دید و دانش سطح آن را تغییر میدهد.
اول دانش و توسعه و تسلط بر آن. بدیهی است که دانش را انتهایی نیست و هرچه کندوکاو کنیم به پیچیدگیهای بیشتری میرسیم ولی در هر مرحله از شناخت باید جمعبندی داشت. شناخت علمی، امکانات ما برای مواجهه با مسائل را قوی میکند. دانش در واقع توسعه امکانات و قابلیتها است که البته به تنهایی کارساز نیست.
دوم سخت کوشی و تلاش که هیچ میانبری برای آن نیست. نتیجه خوب نیاز به تلاش هوشمندانه دارد.
شاید شاه کلید دستیابی به موفقیت در این عرصه، جور دیگر دیدن و سعی کردن برای ایجاد مسئله باشد. قطعا اگر مثل بقیه ببینیم نباید انتظار داشته باشیم که چیزی را عوض کنیم و اتفاق مهمی رقم خورد. باید مسئله ایجاد کرد و با آنچه آموختهایم خوب به اطرافمان نگاه کنیم. باید اینجا فکر کنیم و اینجا مسئله ایجاد کنیم و بدیهی است که از زاویه دانشمان این مسائل را طرح کنیم. آن وقت میتوانیم معجزه را ببینیم. البته طبیعت مملو از ایده است و آن را سخاوتمندانه در اختیارمان میگذارد و البته بسیار سخاوتمندانهتر از کشورهای صاحب فناوری.
به زبان دیگر برای رسیدن به فناوری خودمان سه نیاز باید در نظر گرفته شود:
دانش باید افزایش یابد و هر چه شناخت ما از آنچه اتفاق میافتد بیشتر شود، ابزار و امکانات قویتری داریم.
از طرف دیگر باید تجربه در ساخت غنیتر شود. سابقه تاریخی این خطه در ساخت ادوات، طولانی است، ولی در حال حاضر نیاز به تمرین بیشتر است. باید در ایجاد خط تولید و راه اندازی فناوری آنقدر تجربه کرد تا بتوان مسائل شرکتهایی که تجربه قرن دارند را لمس کرد و از نظر کیفیت محصول باید به ادعا رسید و تلاش کرد تا محصول ساخته شده عودت نشود. شاید لازم باشد مدتی محصول سازندگان برای اخذ بازخورد با حمایت مراکز حامی، در اختیار مصرف کنندگان قرار گیرد و با چرخش از یک مرکز به مرکز دیگر بازخوردی به سازنده داده شود تا بتواند سریعتر تجربه قویتر شدن را بیازماید.
پس از گسترش دانش و توسعه توانایی در ساخت نوبت طرح مسئله و خلق ایده بر اساس فکر کردن در اینجا میرسد. ما مدتها است که اینجا فکر کردن را فراموش کردهایم و مرتب چشممان به ایدههای دیگران است. باید جور دیگر دیدن را تجربه کرد و با توان ایجاد شده، ایده خلق کرد. این تنها راه رقابت در عرصه بین المللی است.
در صنعت کشور گروهی به ساخت لوازم مورد نیاز روزمره مردم میپردازند. مثلا قطعات یدکی پراید نیاز روزمره است و باید تولید شود و توجیهی برای واردات ندارد. بدیهی است که اگر بازار اشباع شود دیگر اضافه کردن صنعت در این راستا موضوعیت ندارد و به اندازه مصرف و تا زمان لزوم باید تولید شود. در این دسته صنایع که نیاز روزمره عمومی را تامین میکند، باید تلاش در بهبود کیفیت باشد، هرچند عرضه و تقاضا تعیین کننده اصلی است.
دسته دیگر نیازهایی است که فناورانهتر هستند و برای ساخت آنها باید طراحی و برنامهریزی شود و گاهی نیاز به دانش پایهای از موضوع دارد. ممکن است مصرف این قبیل محصولات گسترده یا محدود باشد. تلویزیون، موبایل، ال ای دی و این قبیل از نوع اول و اسپکترومتر، میکروسکوپ و این قبیل از نوع دوم هستند. برای تولید این قبیل تجهیزات به خصوص آنها که تغییرات سریع در بازار جهانی دارند، باید به شدت سنجیده عمل کرد. تا زمانی که حمایت دولتی مثل گمرک یا حمایتهای دیگر روی محصول باشد، این صنایع میتواند دوام بیاورد و در غیر این صورت اغلب دچار مشکل میشوند. اغلب نه میتوانند با قیمت نمونه چینی و نه با کیفیت دیگران رقابت کنند. باید گروهی که درگیر چنین تولیداتی میشود با دقت افق آینده را بررسی کند و بر اساس برنامهای قوی اقدام به راه اندازی خط تولید کند و به خصوص باید پیش بینی پویایی در خط را بکنند. در این موارد به خصوص وارد کردن خط تولید از کشورهایی مثل چین یا روسیه به شدت احتیاط دارد و ممکن است بسیار موقتی باشد و بازار واقعی را نتواند جذب کند. برای اقلام استراتژیک که در حال و آینده امکان دسترسی به آنها نیست یا سخت است شاید توجیه اقتصادی لازم نباشد ولی اغلب نیاز به توجیه کافی برای اقدام دارد.
دسته سوم محصولاتی است که یا بومی شدهاند و یا اساسا در اینجا مطرح شدهاند. در کنار تولیدات قبل، باید توجه ویژه به راهاندازی تولید محصولاتی که ایده آن در اینجا شکل گرفته است، داشته باشیم. این بخش بسیار مهم است و در صورت برنامه ریزی در این بخش قابلیت رقابت بین المللی نیز با توسعهای پایدار محقق میشود. باید به جای اینکه ایده را از کشورهای صاحب فناوری اقتباس کنیم باید سعی کنیم چگونگی خلق ایده را تمرین کنیم. اگر یک خودرو مدل جدید وارد کشور میشود که دارای امکانات جدیدی است، اقتباس از آن مشکلی نیست ولی مهمتر این است که یاد بگیریم چطور این ایدهها شکل گرفتهاند. امکانات جدید نتیجه تلاش شبانه روزی تعداد کثیری افراد مختلف دانشگاهی و صنعتی است که ما باید دیدگاه را فرا بگیریم. این شیوه نگرش باید در جامعه به خصوص جامعه علمی رواج یابد. باید از طرفی دانشگاه مسئول توسعه علم هدفمند باشد و از طرف دیگر همیشه دغدغهاش این باشد که با دانش کسب شده با نگاه به اطرافش مسئله ایجاد کند و ایده خلق کند.
باید سرعت عمل برای تبدیل ایده به نمونه کافی باشد و تا عرضه اولیه به بازار و تلاش برای بازار سازی در دانشگاه ادامه یابد. تا زمانی که عرضه محصول به جامعه هدف به یک بازار پایدار با گردش مالی کافی برای اداره حداقل چند خانواده در نیامده است باید این چرخش و بازخوردها در دانشگاه باشد و پس از آن باید از دانشگاه خارج شود و با هویتی تجاری به صورت یک شرکت ادامه دهد. در این حالت چنین شرکتهایی برگرفته از ایدهها و پشتوانه علمی دانشگاه است و واقعا دانش بنیان محسوب میشوند و دانشگاه پشتیبان و به عبارتی بخش تحقیق و توسعه شرکت میماند تا محصولات دیگر عرضه شود. چنین مسیری باید در ساختار دانشگاه و شرکتها دیده شود تا اعضای هیئت علمی دانشگاهها درگیر شرکتداری نشوند و تمرکز خود را روی این مسئله مهم بگذارند. در این صورت سازوکاری در دانشگاه باید روند شرکت داری تا توسعه محصول و انتقال فناوری به بیرون از دانشگاه را به عهده گیرد.
شاید نکته دیگر این باشد که در تاریخ این خطه مثالهای زیادی از چنین نوع نگرش و شکل گیری دانش و فناوری بودهایم. شاید ارتباطات منطقهای کلید مهمی برای سرعت بخشی به این مسیر باشد. شاید شبیه اقدام اتحادیه اروپا که علاوه بر بخش سیاسی برای بازیابی هویت علمی خود اعضا را بسیج کرد و کشورهایی که حتی در اتحادیه سیاسی اروپا نیستند در بخش علمی همکاری دارند، در اینجا هم جدای از مسائل سیاسی بتوان با ارتباطات علمی، سرعت بیشتری در بازیابی هویت تاریخی این خطه داشت. این هویت هم در بخش علم بوده است وهم در بخش فناوری که بسیار ارزنده و امید بخش است.
دانش مرزی ندارد و هرچه دانش کسب شده در مورد پدیدههای مختلف را به اشتراک بگذاریم موجب گسترش دانش میشود ولی ایده و فناوری کاملا مرز دارد و افراد و گروهها با توجه به مسائل خودشان، از طریق دانش کسب شده با موضوعات خودشان باید تعامل کنند و به خلق ایده بپردازند. پرهیز از اتکا به ایده دیگران و دوری از قرار گرفتن در چارچوبی که دیگران ایجاد کردهاند کلید برای این نوع برخورد است.
خوشبختانه هم در بخش علمی و هم در بخش فناوری شاهد رشد چشمگیر هستیم و به طور مشهودی تغییر را در دو بخش نسبت به دهههای گذشته میبینیم. در بخش خلق ایده هم شاهد اتفاقهایی هستیم که تجربه شروع شده است. در هر سه بخش نیاز به برنامه ریزی برای سرعت دادن هست که البته پتانسیل آن کاملا وجود دارد.
دانشگاه باید علاوه بر توسعه دانش و انتشار نتایج، با همان هیجان که یافتهها را در یک مجله معتبر بین المللی چاپ میکند، بتواند با جامعه ارتباط برقرار کند و بتواند بگوید که چقدر یافتههایش مهم است. اگر دانشگاه توانست با همان هیجان یافتههایش را با عموم مردم هم به اشتراک بگذارد یعنی قدم مهمی برداشته شده است. باید مردم اثر چه بینش ایجاد شده و چه ایده ناشی از آن را لمس کنند. باید مرتب متناسب با هر یافتهای بتوان ایده خلق کرد، هر چند در ابتدا به نظر قابل رقابت نباید. این خلق ایده به یافتهها هویت میدهد و از طرف دیگر امکان خوبی برای بررسی بیشتر فراهم میکند و با توجه به بازخورد از دیگران دانش و ایده رشد میکند.
در بررسی علمی باید خطی هدفمند انتخاب شود. اولین قدم شناخت موضوع و تجربه آن به منظور ایجاد مدل اولیه از عملکرد آن سیستم است. قدم مهم بعدی تلاش برای ارائه فرضیه و ایجاد تغییر در آن و تقویت مدل است. در این مرحله هرچه این تجربه و فرضها هدفمندتر باشد سرعت رسیدن به نتیجه بیشتر است. همچنین نتیجه این مرحله دستیابی به تواناییها و قدرت مانور در سیستم است. در مرحله نهایی باید با اتکا به یافتهها و تواناییها، مسئله ایجاد کرد که مهمترین و مشکلترین بخش کار است. برای طرح مسئله باید با ابزار به دست آمده به همه جا تیزبینانه نگاه کرد تا مسئله ایجاد شود. تواناییها برای حل مسئله بکار میرود و بر اساس بازخورد مدل و دانش و تواناییها توسعه مییابند و ایده خلق میشود.
این سایت تلاش دارد دیدگاه برخورد علمی با مفاهیم علمی و پدیدههای مختلف را توسعه دهد. از طرف دیگر تلاش برای طرح آزمایش بر اساس دانستهها رشد یابد و از طرف دیگر تلاش برای خلق ایده بر اساس دانستهها و همچنین با جور دیگر دیدن توسعه یابد و از همه مهمتر از این تلاش بتوان لذت برد.
- تاریخ به روزرسانی مطلب: آذر ماه ۹۸
کرونا
کرونا اکنون تهدیدی جهانی است. بسیاری مشاغل در خطر جدی قرار گرفتهاند و بسیاری هم اکنون شغل خود را از دست دادهاند. ولی خیلیها در مورد فرصتی که این عارضه ایجاد کرده مطالب مختلفی نوشتهاند. شاید بد نباشد که از زاویه دیگری که به مطالب قبلی مربوط میشود هم نگاهی بکنیم و تلاش کنیم که این تهدید را به فرصت تبدیل کنیم.
کرونا شاید فرصت خوبی برای تقویت بینش و برخورد علمی باشد. فرصتی که روش برخورد علمی را تقویت کنیم. نمونهای که در خبرها و اظهار نظرها در مورد کرونا میبینیم در واقع با حساسیت کمتر در موارد دیگر نیز با آن مواجه هستیم و باید از این فرصت برای قوی کردن دیدگاه علمی و شناخت بیشتر و تخصصی دیدن همه مسائل استفاده کرد.
مطلبی که همیشه تاکید دارم، برخورد دقیق و افق بینی قوی بر اساس دیدگاه ایجاد شده است.
اظهار نظرها در مورد کرونا حول چند پایه است که این را می توان به بحثهای دیگر نیز تعمیم داد. این اظهار نظرها ممکن است به شکلهای زیر باشد:
اظهار نظر بر اساس نتایج تجربی خود یا دیگران. این تجربیات ممکن است با طرح فرضیهها و طراحی آزمایش انجام شده باشد و یا تصادفا مشاهداتی داشته باشیم. برای بهره برداری از آزمایشها و تحلیل درست آنها، نیاز به شناخت دقیق سیستم داریم ولی نه لزوما از طرف آزمایشکننده بلکه بیشتر از سوی تحلیلکننده نتایج. ولی هرچه آزمایش کننده و طراح آزمایش دید قویتری داشته باشد، هدفمندتر آزمایش طراحی میشود و نتایج نیز جهتمند به سوی ارتقای مدل میرود. مهم این است که در آزمایش و کار تجربی هرچه دید علمی از سیستم مورد بررسی قویتر باشد، امکان دستیابی به اطلاعات مهم از یافتهها بیشتر میشود. دنیا مدیون افرادی است که ساده از مشاهداتشان نگذشتهاند. گاهی سوسو زدن یک سیگنال به نظر اهل فن میآید و از آن بهره میبرد در حالیکه کسی که دید کافی ندارد درگیر نویزهای به ظاهر قوی میشود که به هیچ چیز ارزشمندی دست نمییابد.
ممکن است اظهار نظر بر اساس نتایج تحلیلی انجام شود که پایه آن یک مدل اولیه است و در انتها با تحلیل روی رفتار سیستم، به تقویت مدل و ارائه مدل جدید میانجامد. این نوع نگرش قطعا نیاز به شناخت دقیق سیستم دارد، البته اغلب نتایج تحلیلی از نتایج تجربی نیز بهره میبرند ولی فضای نظری گاهی بسیار بازتر و گاهی محدودتر است.
ممکن است اظهار نظر بر اساس نتایج آماری باشد. ممکن است با توجه به مشاهدات عینی و آماری بتوان اظهار نظر کرد که البته اغلب با جملاتی مثل به نظر میرسد یا اکثر موارد اینطور نشان میدهد همراه است و همیشه آمار همراه با یک نوع عدم قطعیت نیز هست. البته در هر صورت اگر دید قوی از سیستم باشد آمار بهتر میتواند بهره برداری شود و بر آن اساس مدل نیز میتواند ارتقا یابد.
ممکن است اظهار نظر بر اساس اظهار نظر دیگران باشد. که فعلا خیلی متداول است و اغلب به تناقض رسیده میشود. اغلب افراد غیر متخصص بر اساس بسیاری پارامترهای مختلف ممکن است نظرات یک نفر را بیشتر بپسندند یا برعکس و آن را معمولا خیلی متخصصانه بازگو میکنند. اغلب چنین افرادی خیلی با اطمینان صحبت میکنند چون فرضشان این است که کسی که اظهار نظر کرده حتما متخصص بوده است. تناقض آنجایی ایجاد میشود که سخنان دیگری با نتایج مخالف نظرات قبلی را از یک موجه دیگر میشنوند.
ممکن است اظهار نظر بر اساس اتکا به یک سایت و نقل فقط از آن سایت باشد. که باز هم گاهی تناقض ایجاد میشود ولی در صورت معتبر بودن سایت ریسک کمتری دارد.
ممکن است اظهار نظر بر اساس برداشتها از شنیدهها باشد. که مرتب دادهها و نقلهای پیچیده ایجاد میکند.
و ممکن است بر اساس اظهار نظرهای غیر کارشناسی و غیر تخصصی باشد که خیلی متداول است.
در واقع مهمترین بخش یک کار علمی شناخت مدل مورد قبول و جمع آوری داده بر اساس داده های تجربی و تحلیل آنها و تقویت مدل است.
خوب اینجا موارد و اطلاعات تخصصی میشود و باید هر کس در حوزه تخصص خود مطالعه و اظهار نظر کند. مثلا گاهی یک پزشک اظهار نظر در حوزه مثلا شیمی میکند و یا برعکس. پزشکان با دادههای تجربی بیشتر سروکار دارند ولی سیستم پزشکی ما برنامه قوی برای مدون کردن و عرضه این دادهها را ندارد. در نتیجه اظهار نظرها اغلب غیرتخصصی و شخصی میشود.
مثلا در مورد انتشار ویروس کرونا در هوا، باید مدل ترسیم شود، بر اساس آن مدل که بر اساس مواردی مثل اندازه ویروس و دیگر ویژگیهای آن است، مثلا ارتباط با ذرات معلق دیگر بررسی شود. در مدل، ارتباط بین ویروسها در نظر گرفته شود و بر اساس مدل رفتار آن پیش بینی شود و با داده های تجربی مقایسه و مدل تصحیح شود. اساسا اینکه چنین ذرهای در هوا معلق میماند یا خیر میتواند اظهار نظر پزشک باشد. پزشک میتواند بگوید از شواهد چنین بر میآید که چنین ریسکی هست و در نتیجه توسط اهل فن شواهد بررسی و بر اساس آن طرح آزمایش و فرضیه دهند تا مدل تصحیح شود.
نتیجه اینکه این کرونا برای تقویت دیدگاه علمی میتواند بسیار مؤثر باشد.
در حالیکه همه علوم به شدت تخصصی شده است و نمیتوان بدون تخصص در مورد آنها صحبت کرد ولی همیشه با تمام احتیاطهای بالا امکان تفکر و تعقل و افزایش دید علمی هست. علم نه آنقدر دست نایافتنی است که نشود در مورد آن فکر کرد و نه آنقدر ساده است که برای آن انتهایی بخواهیم قائل شویم. باید توجه کرد که هیچ انتهایی نیست. اگر به چند هزار سال قبل نگاه کنیم خوب متوجه میشویم به هیچ انتهای نزدیک نشدهایم. پس باید همیشه فکر کرد، جمعبندی کرد و با آموختهها زندگی کرد و آنها را بکار برد.
تاریخ به روزرسانی مطلب: فروردین ماه ۹۹
موضوعات علمی
همه موضوعات جذاب و چالشی میتوانند باشند وقتی با آنها جذاب و چالشی برخورد شود. جالب است که ما مرتب با این واقعیت روبرو میشویم که علم و غور در خلقت را انتهایی نیست. روی یک موضوع که به نظر ساده میآید، هرچه به آن دقیقتر نگاه کنیم، فضاهای جدیدتری باز میشود، انگار که انتهایی نیست. در مدرسه اغلب یاد میگیریم که چطور پاسخ مسائل علمی را یاد بگیریم و معمولا از یافتن راه حل خوشحالیم. ولی هنر در رسیدن به پرسش درست و هوشمندانه است نه فراگیری پاسخ. در دوره کارشناسی پایههای اصول علمی و برخورد علمی را فرا میگیریم و آنجا اصول علمی و پایههایی که خلقت بر آنها استوار است را فرا میگیریم. هرچه این اصول را بهتر بشناسیم بهتر میتوانیم فضای جلو را ببینیم و مدل جهان را تقویت کنیم و هرچه جلو را روشنتر کنیم بیشتر شاهد وسعت خلقت میشویم. در فیزیک به اصل عدم قطعیت میرسیم و میبینیم که بخشی از اطلاعات قابل دستیابی نیست و آن فضای مبهم پیش رو را مبهمتر میکند.
موضوعهای علمی در حوزه نور که میتوان به آنها پرداخت شاید از یک زاویه بتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد.
بررسی پدیده های فیزیکی در حوزه نور مثل شکست، بازتاب، پراکندگی، جذب، قطبش، و بسیاری پدیدههای دیگر که اصول و پایه اتفاقهای مختلف را توصیف میکنند. مثلا اگر نور در پزشکی کاربرد دارد قطعا باید این اصول را شناخت تا بتوان در مورد چگونگی آن برهمکنش نظر داد. باید ابتدا یکی از کتابهای اپتیک عمومی را مرور کنید و دیدی از زیرساختهای قوانین حاکم بر نور و انتشار و برهمکنش آن بدست آورید. همزمان باید با مفاهیمی که یاد میگیرید زندگی کنید. مثلا اگر بازتاب و اصول آن را یاد میگیریم باید با آن زندگی کنیم و همه اطرافمان و آنچه اتفاق میافتد را از طریق این شناخت ایجاد شده بینیم. با این شناخت اولیه میتوان با اطراف ارتباط بیشتری برقرار کرد. طبیعت شاید بیانگر بسیاری واقعیات و ایدهها باشد. به نظر من زیستگاه ما شامل آنچه در اطرافمان میگذرد محلی برای تفکر و تقعل و گرفتن ایده است. در مورد همین مثال بازتاب میتوانید با همین قانون ساده بازتاب که نور بازتابیده از سطح زاویه مساوی با نور تابیده به سطح را دارد، میتوانید اطراف خودتان بسیاری مشاهدات را با این قانون ساده ارتباط دهید.
مرور و مطالعه کتاب اپتیک شاید همیشه ادامه یابد و حتی همان کتاب که در ابتدا به نظر میآید متوجه مطالب آن شدید، پس از مدتی و با دید دیگر وقتی به آن نگاه میکنید مطالب را جور دیگر مینمایاند. با آشنایی با پایههای برخورد با پدیدههای مبتنی بر نور و توسعه آن، باید با مفاهیم شناخته شده ارتباط برقرار کرد و با آن مفاهیم زندگی کرد. همزمان تفکر در زیستگاه میتواند بسیار جذاب باشد. در واقع بسیاری موضوعهای پیچیده در جهان هست که میشود در مورد آنها فکر کرد ولی فکر در مورد شناخت آنچه اطرافمان رخ می دهد از چند جهت مهم است. مثلا اگر در مورد بدن انسان فکر میکنیم، طبعا از طریق آموختههایمان با آن ارتباط برقرار میکنیم. ابزارهای مختلفی که اطلاعاتی از بدن را بدست میآورند و در مورد بحث ما از نور استفاده میکنند را شناسایی کنید و در مورد عملکرد آنها فکر کنید. البته بر اساس آنچه آموختهاید. سعی کنید اصول کارکرد آن را بشناسید و بر اساس آن شناختی از عملکرد بدن بدست آورید. مثلا پالس اکسی متر بر اساس تفاوت جذب خون با اکسیژن و بدون اکسیژن در دو طول موج قرمز و مادون قرمز یا فروسرخ، مشخص میکند که خون اکسیژن کافی دارد یا خیر. حالا مفهوم جذب، جذابتر می شود.
البته همه موضوعها جالب هستند ولی بر اساس شناختی که پیدا میکنیم هر چه در مورد زیست غور کنیم راهگشا هست. نتیجه شناخت ما از زیست میتواند منجر به تشخیص در بیماریها شود، میتواند منجر به تجویز درمان بیماری شود و یا میتواند ایدهای برای بکارگیری از ساختار بسیار مهندسی شده بدن ما ایجاد کند به شرطی که در آن مسائل غور کنیم و دانش خود را مرتب افزایش دهیم. جالب است که طبیعت بسیار سخاوتمندانه ایدههای زیادی را در اختیار ما میگذارد به شرطی که ساده از مشاهداتمان نگذریم.
افزایش دانش را انتهایی نیست و هیچوقت نمیتوانیم به نقطهای برسیم که ببینیم که اطلاعات ما دیگر کافی است و الان میتوانیم به مرحله بعد برویم. با دید علمی همیشه باید در شناخت بیشتر از اصول و پایهها تلاش کرد و پایههای علم و دید علمی را تقویت کرد. و همزمان باید با علم آموخته شده زندگی کرد و با آنچه در اطرافمان در دنیای حقیقی یا مجازی میبینیم ارتباط برقرار کرد. مرتب باید نتایج را تحلیل کرد و مدلمان از جهان و آنچه میگذرد را تقویت کنیم. این مسیر را انتهایی نیست و همیشه جاری است.
تاریخ به روزرسانی مطلب: فروردین ماه ۹۹
زندگی چیست؟
هر کسی حق دارد با اتکا یا بدون اتکا به سخنان و دیدگاه پیشینیان یا بزرگان دیدگاهی برای خود و برای زندگی خود بسازد. لزومی ندارد این دیدگاه اقتباسی از دیگران باشد فقط مطالعه نظر دیگران امکانات و نقطه نظرات مختلف را در ذهن مرور میکند. در هر صورت نوعی که به جهان نگاه میکنیم قطعا در زندگی ما اثر جدی دارد. شاید شنیدن این دیدگاه نیز خالی از لطف نباشد.
زندگی چیست و دنبال چه هستیم. شاید بد نباشد به گذشته برگردیم، شاید هزاران سال قبل. چه تفاوتی میبینیم. آیا دانش بشر بیشتر شده است. به جرات میتوان گفت که دانش بشر به سمت صفر میل کرده است چون اکنون خوب میداند که هیچ نمیداند. شاید یکی از مهمترین یافتههای قرن گذشته همین بود. پس دانش ارجحیت ما نسبت به گذشتگان شاید نتواند به حساب آید. امکانات یا فناوری چی؟ من به آن هم شک دارم چون در هر دورهای امکانات و خلاقیت بوده و بشر به آنها افتخار میکرده که صنعت اوست. انسانیت و رسیدن به تعالی؟ این مورد که به وضوح نقض شده است و هیچکس نمیتواند چنین ادعایی کند. چه بسا افرادی را در طول تاریخ میشناسیم که در درجهای از عرفان و تعالی رسیده بودند که نمونه آنها هنوز تکرار نشده است. پس چه میماند؟ به اعتقاد من نمیتوان ادعا کرد که بشر در هیچکدام از موارد ذکر شده توفیقی داشته است. پس این همه رفتن و آمدن برای چیست؟ تنها موردی که میماند این است که بشر امروزی نسبت به گذشتگان تجربههایی از توانمندیهای انسان را داشته است که در آن دوران این تجربهها محدودتر بوده است. ما تجربه افرادی مثل خیام، فردوسی، ابوریحان، مولانا، حافظ و بسیاری بزرگان دیگر و از طرف دیگر تجربه شیوه نگرش ائمه بخصوص اثرگذاری منش و جانفشانی امام حسین (ع) را داشتهایم که در 2 هزار سال قبل چنین تجربههایی نبوده. شاید نتیجه من از زندگی این باشد که هر چقدر از توانایی که خداوند در ما نهاده است بتوانیم رو بکنیم، به خلقت هویت بیشتری دادهایم. شاید مهم نباشد که نامی از ما باقی بماند ولی قطعا با متبلور کردن تواناییهای انسان و با جور دیگر دیدن اثر خود را بر بشریت خواهیم گذاشت. پس اصل زندگی میشود تلاش برای متبلور کردن آنچه در ما نهاده شده است. در این دیدگاه هر پدیده و شرایط پیچیده، فرصتی گرانبها برای وارد چالش شدن است. در این دیدگاه مهم نیست که چقدر فرصت داریم. در شرایط فعلی کل فرصتی که داریم کمتر از 90 سال است. مهم این است که در این سفر مقصدی نیست و تمام مسیر حرکت مهم است. هیچگاه نباید منتظر اتفاق خاصی بود. هیچ انتهایی نیست. همین که در آن هستیم خودش است. شاید توصیف خیام از حال هم منظورش همین باشد. باید همیشه در حال جمعبندی باشیم. اصلا با تعریفی که از خلقت ما شده، گذاشتن جمعبندی برای آینده مغایر است. درست است که حداکثر فرصت شاید حدود 90 سال باشد که البته در کل عمر جهان، یک پلک به هم زدن هم نیست، ولی هر لحظه ممکن است برگه امتحان را بکشند. باید در هر لحظه در حال جمعبندی بود. باید تمام ذوق را برای بهتری عرضه و تمام تلاش برای بروندادی هر چه متفاوتتر از خود را بکنیم. در این صورت هرچه با چالشهای بیشتری مواجه شویم لذت بخشتر است. انسان توان جور دیگر دیدن دارد و وقتی آن را تجربه میکند، آرامش مییابد. هر شرایطی بخصوص شرایط پیچیدهای، فرصت برای به چالش کشیدن توانمان است. در این صورت تکلیف ما روشن است بکارگیری تمام توان تا فرصت داریم برای بیرون کشیدن تمام تواناییها.
دورههای مختلف زندگی یا برنامههایی که برای خود میچینیم هر کدام میتواند ابزاری برای این دید باشد.
تاریخ به روزرسانی مطلب: فروردین ماه ۹۹
مقاله
مقاله و انتشارات چیست و چقدر میتواند معیاری برای ارزیابی یک فرد علمی و محقق باشد. بطور ساده باید دید انتظار بیرون و داخل دانشگاه از دانشگاه و دانشگاهیان و کلا افرادی که پژوهش میکنند چیست؟ باید دید چه نوع اثری انتظار میرود یا میخواهیم انتطار رود که بر جامعه داشته باشیم. با این بررسی جایگاه انتشارات هم روشن میشود.
خاطرم میآید در یک تاکسی از کنار دانشگاهی در انگلیس میگذشتم، خود راننده صحبت را شروع کرد و توصیف جالبی از دانشگاه داشت. میگفت میدانی اینجا کجاست، جایی هست که افرادی هستند که حرفهای متفاوتی میزنند و اگر در بازار چیز عحیب و غریبی دیدید بدان کار همینهاست. من این تجربه را سعی کردم از یکی از راننده تاکسیها در راه میدان یاسمن جنب دانشگاه شهید بهشتی بپرسم. فکر میکنید پاسخش چه بود؟ او در پرسش اینکه اینجا (دانشگاه) را چطور جایی میبینی گفت، اینجا جایی هست که افرادی در آن هستند که ادعا دارند چیزهایی که خارجیها گفتند را یاد گرفتند و سعی میکنند آنها را به بچههای ما یاد بدهند بلکه شغل بهتری گیرشان بیاید.
بگذریم باید ببینیم دنبال چه هستیم، چطور میخواهیم بر جامعه اثر بگذاریم، اثربخشی چیست و انتظار خودمان از خودمان چیست، در آن صورت معلوم میشود که مقاله در این مسیر چه جایگاهی دارد. و مشخص می شود که در هدفی که دنبال میکنیم مقاله کجا قرار دارد.
بدیهی است که مهمترین نقش هیئت علمی دانشگاه، تربیت دانشجو است. ولی هیئت علمی دانشگاه انتظاری بسیار بیشتر از مدرس آموزشگاه فنی حرفهای از خودش دارد. باید قوی شود تا بتواند قوی کند. باید توان جور دیگر دیدن را در خود تقویت کند تا آن را بتواند به دانشجو منتقل کند. وقتی که توانستیم جور دیگر ببینیم حتما همیشه حرفهای جدیدی برای گفتن داریم که باید آنها منتشر شوند تا به چالش کشیده شوند وآنها همان انتشارات هستند که بقیه از راه دور و نزدیک از طریق آنها فرد را به چالش میکشند و ارتباط برقرار میکنند. برای علم مرزی نیست (ولی ایدهای که بر اساس آن ایجاد میشود مرز دارد). علمی که مرز ندارد با انتشار قویتر میشود و با پنهان کردن ضعیف میماند و میشود. باید علم و برداشت علمی متفاوت به چالش کشیده شود و هر جا که به جمعبندی رسیدیم باید آن را منتشر کنیم. این بخش مهمی از تجربه کار علمی است.
در انتها شاید ذکر این مطلب خالی از لطف نباشد که مهمترین مسئله در هر کاری همیشه به جمعبندی رسیدن است حتی در هر لحظه. هیچ انتهایی نیست. همین لحظاتی که سپری میکنیم واقعیت است و زندگی است. قرار نیست جلوتر اتفاق خاصی بیفتد. شاید دید خیام و تاکیدش بر حال از این جنس باشد. باید همیشه تلاش کرد و همیشه در حال جمعبندی بود و در نتیجه باید آن را عرضه کرد که در غیر ابنصورت و گذاشتن برای بعد شاید بعدی نباشد. امتحان عمر امتحان جالبی است. فرصت امتحان دو ساعت است ولی معلوم نیست یکدفعه در زمانهای کمتر برگه را میکشند و باید چنان نوشت که ممتحن چیزی در برگه پیدا کند. در آن صورت اگر مثلا یک ساعت مانده به پایان وقت برگه را کشیدند، آدم احساس بدی نمیکند چون چیزی برای بعد نمانده و هر لحظه جمعبندی و مکتوب شده است.
البته ناگفته نماند که هر کسی نقطه قوت خودش را دارد و اصلا لزومی ندارد که همه با معیارهای مشابه سنجیده یا ارزیابی شوند. بزرگترین اشتباه اتکا به عدد و آمار در ارزیابی فعالیت دانشگاهیان است که مرتب بیشتر میشود. بسیاری از بزرگان در دانشگاههای ایران و جهان هستند که شاید شمارش عددی فعالیت آنها چندان نباشد ولی همه به بزرگی و روش و منش آنها اذعان دارند و برعکس. کما اینکه افرادی در دنیا چهره شناخته شده هستند که عدد مقاله چندانی ندارند ولی مطرح هستند. باید دید نقطه قوت هر کس کجاست. یک نفر آنقدر جذاب درس میدهد که دانشجویان از دیگر دانشگاهها سعی میکنند کلاس او را از دست ندهند، نفر دیگر ممکن است توان خوبی در اجرای پروژهها و قراردادهای بیرونی داشته باشد، یک نفر دیگر ممکن است توان فعالیت آزمایشگاهی قوی داشته باشد، و شاید یکی توان ارائه ایدههای خوب را بیشتر داشته باشد، حتی ممکن است یکی توان ارتباط با جامعه را خوب داشته باشد و یا توان اجرایی علمی بالا و … در هر صورت لزومی ندارد همه افراد تمام خصایص را داشته باشند و باید نقطه قوت هر کس را یافت. باید مانور حول نقطه قوتمان باشد. ما گاهی نقطه قوت دیگران را میبینیم و سعی میکنیم در نقطه ضعف خودمان غوطهور شویم. زمانی مجذوب موضوع و روشهای برنامهریزی استراتژیک شده بودم در همان ایام مدیر مدرسه دخترم خواست با او صحبتی داشته باشم، او گفت بهتر است برای دخترتان یک معلم خصوصی شیمی بگیریم چون در شیمی ضعیف است، گفتم در چه درسی قوی هست لطف کنید برای آن درس پیش بینی کلاس اضافی و معلم دیگر بکنید. وقتی افراد مطرح در دانشگاهها در ایران و دنیا را مرور میکنیم، میتوانیم ببینیم هرکدام چطور از نظر عموم مطرح محسوب شدند. باید قبول کرد که هر انسانی موجودی منحصر به فرد است و باید خودمان را قبول داشته باشیم، دیگران را قبول داشته باشیم، قطعا در اینصورت نه به تعداد مقاله خود میبالیم و نه از کمبود آن دلگیریم، و چیزی که ما را آرام میکند، جنس دیگری دارد. این آرامش و احساس خوب از فعالیت قطعا با عدد و آمار تامین نمیشود، باید راه رسیدن به آن احساس خوب را پیدا کرد و بعد شاهد معجزه بود.
پاسخ به این پرسش شاید چندان پیچیده نباشد ولی عملیاتی کردن چندان ساده نیست، آن هم با این همه تنوع دانشگاه و مؤسسه آموزش عالی که وزارت علوم سعی دارد همه را مثل هم کند.
باید بپذیریم که آموزش عالی که در قرن اخیر در کشور ما ایجاد شده، وارداتی است ولی گاهی فراموش میکنیم. اگر پذیرفتیم، سری به دانشگاههای بزرگ دنیا میزنیم تا ببینیم آنها چطور مثلا یک پرونده ارتقا را بررسی میکنند.
اگر میخواهیم الگوی خودمان را دنبال کنیم باید اهداف و ماموریت را قوی ترسیم کنیم و بنویسیم و برای هر اقدامی از جمله ارتقا، به آنها برگردیم ببینیم در جهت آنچه قصد داشتیم حرکت میکنیم یا خیر.
کلید ساده به نظر میآید ولی اجرای سختی دارد و شاید مهمترین آن تغییر سیاست یکسان سازی همه مؤسسات وزارت علوم است. البته قدمهایی در این زمینه برداشته شده که امیدبخش است. در اینصورت مکتوب کردن ماموریت دانشگاه و به دنبال آن واحد و تنظیم قدمها در آن راستا کلید است.
مقاله ابزاری برای برقراری ارتباط با بقیه و به چالش کشیده شدن و به چالش کشیدن است. باید هر جا که به جمعبندی میرسیم سعی کنیم آن را مکتوب کنیم.
تاریخ به روزرسانی مطلب: فروردین ماه ۹۹
زیست و دیدگاهی دیگر
قبل از مسئله کرونا موردی ذهن من را درگیر کرده بود که البته بخشی از کار آزمایشگاه را هم به آن اختصاص دادم.
البته باید خیلی دقت کنم که تداعی اشتباه نکند. یکی از کارهایی که در آزمایشگاه در حوزه بیو باز کردم روی پاکسازی طیفی متمرکز است. من به آن میگویم غبار روبی طیف با تمرکز روی آن برای دستیابی به اطلاعات بیشتر از آنچه در زیستگاهمان میگذرد. چرا این واژه؟ بخاطر اینکه ما گاهی این غبار روبی را در زندگی ممکن است تجربه کرده باشیم یا حداقل تجربه دیگران را شنیدیم. گاهی میشنویم که برخی عرفا چیزهایی را دیدهاند که ممکن است خیلی بگذرد و هنوز کس دیگری آن تجربه را نکرده باشد. چرا؟ چرا گاهی چنان ارتباط معنوی برقرار میشود که باور کردنی نیست، چرا گاهی وقتی قرآن را باز میکنیم آنقدر مستقیم ارتباط برقرار میشود که اصلا نمیتوانیم آن را تصادف در نظر بگیریم. همه تجربههایی داریم از اتفاقهای خاص. گاهی بعضیها واژههای فیزیکی مثل انرژی و موج را بکار میبرند. واقعیت این است که از آن هیچ نمیدانیم و بخاطر همین، واژههای فیزیک را عاریه گرفتهایم. بعضیها سعی در توجیه همان موج و انرژی میکنند، انگار متوجه نشدند که کسانی این واژهها را بکار بردند چون نمیدانستند، چنین کردند و نه چون به فیزیک آن پی بردند.
وقتی که میگوییم دعای باران یا دعای خیر و شفا، واقعا اینها چه هستند؟ شاید نوعی غبار روبی و نمایاندن جلوههایی که لزوما همه نمیتوانند ببینند و همیشه هم دیده نمیشوند. در غبار روبی فیزیکی مثلا در طیف، چه اتفاقی میافتد. در واقع سعی میکنیم در فضای عدم قطعیت و آنجایی که دادهها وضوح خود را از دست میدهند، نفوذ کنیم. شاید تجربههای دیگر ما هم چنین نفوذی در فضای پر ابهام از جنس عدم قطعیت باشد. شاید اصلا یک سیستم بیشتر نیست، چیزی به نام فیزیک و متافیزیک شاید مطرح نیست و یک دنیا است که بخشی از آن قواعد بدست آمده و تکرارپذیر و مدون در یک مدل جهانی شناخته شده است و بخشی از آن اساسا قاعدهمند و فرمولپذیر نیست و فقط با غرق شدن در آن شاید فرصت غبار روبی باشد. تقرب، تمرکز، دعا و امثال آن، نفوذ در آن فضا است. فضایی که برای ما وضوح ندارد، ولی هست. این را هم در کوانتم و عدم قطعیت و در پدیدههای کیاتیک و هم در زندگی به شکلهای مختلف شاهد هستیم. علما میگویند اگر دعا همیشه درگیر شود که قانون خدا زیر سؤال میرود. بر این اساس در واقع فرمولی که بشود بشر به آن دست پیدا کند نخواهد بود و تکرار ناپذیری آن از جنس دیگر است شاید از جنس عدم قطعیت. نمیشود بگوییم امشب هم بخوابیم و خوابی را ببینیم که فردا تعبیر شود.
در غبار روبی طیفی کمابیش همینطور است. سعی میکنیم غبارها را بزداییم تا چیزهایی که معمولا دیده نمیشوند، خود را نشان دهند. گاهی دادهها سوسو میزنند و باید جور دیگر دید تا خود را نشان دهند. چقدر با آنچه گاهی مواجه میشویم شباهت دارد. در هر صورت اگر سیستم هستی و خلقت را چنین ببینیم، متوجه میشویم که خلقت با قواعد عجیب و متقنی خلق شده است. بشر در قرن گذشته به مدل قوی از آن رسید و فهمید که دنیای بیکرانی در پس پرده وجود دارد که با این ابزار امکان دیدن و فرموله کردن آن نیست. آن فضا، فضای بیکرانی است که انسان گاهی میتواند سوسویی از آن را بچشد که این موقعی امکان اتفاق افتادن دارد که انسان دل بسپرد و غبارها را پاک کند.
امیدوارم در بیان منظورم تداعی اشتباه نکرده باشم. در آزمایشگاه با این غبار روبی سعی میکنیم ببینم آیا میشود کف فیزیک را تجربه کرد. مثلا حیات یکی از معماهای خلقت است که میتوان دنیا را در آن جستجو کرد. ولی در سیستمهای بدون چنین حیاتی هم، چنین تجربههایی داریم، مثل هوا. در هوا شناسی، امکان پیش بینی وضع آب و هوا با دقتی البته نه قطعی هست ولی امکان تعیین تکلیف نیست. من خیلی در این مورد فکر کردم. شاید آن جایی که از کنترل بشر خارج میشود منشا در پدیدههای کیاتیک دارد که قطعا جدای از سیستمهای پیچیده است. در سیستم پیچیده امکان مدلسازی وجود دارد ولی در پدیدههای کیاتیک خیر. حیات مصداق بارز سیستم کیاتیک است که باعث میشود رفتار موجود زنده را غیر قابل پیشبینی کند.
من البته دارم سعی میکنم با نتایج آزمایشها در غبار روبی، کمی بتوانم منظورم را واضحتر بیان کنم که البته ساده نیست. در صورت قبول کردن این صحبت خلقت یک سیستم یکپارچه میشود و تکلیف انسان هم در آن کمی روشنتر مینمایاند.
تاریخ به روزرسانی مطلب: فروردین ماه ۹۹
دکترا و اهداف آن
دوره دکترا دوره جالبی است و جدای از درس و دوره آکادمیک آموزه قوی و جذابی دارد. این دوره در انگلیسی به نام دکترای فلسفه گفته میشود Doctor of Philosophy (PhD). ولی این دوره چه ارتباطی با فلسفه دارد و اساسا فیلسوف چه کسی است. شاید مهمترین ویژگی فیلسوف این است که بجای رسیدن به پاسخ به پرسش میرسد. فیلسوف میتواند مثل بچهها به دنیا نگاه کند نه مثل ما که همه چیز برایمان عادی شده است. هنر فیلسوف جور دیگر دیدن است و توان دیدن از زاویهای را دارد که بقیه به راحتی از دست میدهند. فیلسوف با جور دیگر دیدن همه چیز را زیر سژال میبرد و هیچ چیز را بدیهی نمیانگارد. جور دیگر دیدن شاید اساس یافتههای جدید است. اگر مثل بقیه به دنیا نگاه کنیم قطعا نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که چیزی به دنیا اضافه شود.
حالا کمی ارتباط بین فلسفه و فیلسوف و دوره دکترا روشنتر شد.
در دوره دکترا باید محقق توانایی خود را برای اینکه نکتهای را به دانش بشری اضافه کرده است، نشان دهد. وقتی که محقق دوره دکترا تحقیقی را دست میگیرد باید بداند که وارد میدانی شده است که به چالش بکشد و به چالش کشیده شود. برای شروع هر تحقیقی حتما با ایده و افقی شروع میکنیم. ولی قطعا خود را در آن محصور نمیکنیم. مدلی را از پدیده مورد نظر در ذهن میسازیم و برای آن فرضهایی ایجاد میکنیم. سپس ممکن است تجربههایی را برای بررسی آن فرضها و تایید یا رد یا تصحیح یا تکمیل آن فرضها پیشنهاد دهد. در این راستا هرچه تیزبینانهتر و با دانش بیشتری به مسئله نگاه شود، فرصتهای بیشتری ایجاد میشود. در این مسیر باید تیزبین بود و سعی کرد مدل را تقویت کرد و در تجربه هم با تیزبینی دنبال مشاهدات مهم و اثرگذار بود. دنیا مدیون افرادی بوده و هست که ساده از آنچه می بینند و دیده اند نگذشته اند و هر چیزی را با دقت نگاه کرده اند و البته فقط نگاه نگرده اند بلکه با چشم دل آن را دیدهاند.
نکته کلیدی دیگر در دوره دکتری این است که اگر فرض بدیهی یا ساده و قابل انتظار بود و یا برای حل مسئله بن بست و مشکل جدی سر راه نبود، قطعا راه اشتباه است. در دوره دکتری باید فرد به سنگ بر بخورد و در آن صورت آستین را بالا میزند و میگوید حالا نوبت من است. در غیر این صورت اتفاقی نیفتاده است که در آن فرد آبدیده شود. تنها راه آبدیده شدن رفتن در کوران مشکلات و با آنها درگیر شدن و به چالش کشیدن و مسیر را باز کردن است. در غیر این صورت حرفی برای گفتن نیست. تنها در این صورت فرد، راه برخورد با مشکلات را میآموزد و در نتیجه سعی میکند با مشکلات دست و پنجه نرم کند و اهل چالش میشود. در این صورت فرضهای روشن و یافتههای مبهم یا تکراری و احیانا بدیهی، جایی در این مسیر ندارد. در دورههای قبل از دکترا فرد باید تمرین چگونگی کار علمی را فرا گرفته باشد تا در این مرحله بدون هدر دادن نیرو و با تیزبینی لازم بتواند خوب ببیند و مسئله بسازد.
برای کار علمی ارزشمند سه مرحله مهم باید طی شود. در مرحله اول محقق باید با مسئله و جوانب آن آشنا شود. این آشنایی معمولا در حد پروژههای کارشناسی است ولی گاهی چندان هم ساده نیست. باید فرد با اصول و سابقه علمی آن آشنا شود. باید بداند چه مفاهیمی پشت آن پدیده یا موضوع قرار دارد. در مرحله دوم فرد محقق باید توانایی خود در مداخله در سیستم و طرح فرض و بررسی آن را محک بزند. در این مرحله مهم فرض خوب کردن و طرح درست دادن و تقویت، تصحیح یا تایید مدل اولیه است. قدم اصلی پس از این دو مرحله آغاز میشود که دید کافی از مسئله و توانایی ایجاد تغییر بدست آمده است. مرحله سوم که مرحله اصلی است و همه تلاش قبلی برای آن است، ایجاد مسئله و پرداختن به آن است. چالش اصلی در مطرح کردن و پرداختن به مسئله ایجاد میشود و دانشجوی دکتری باید تمام تلاش خود را در این مرحله معطوف کند تا بتواند اثری در بشریت باقی بگذاری و دانش بشر و دید بشر را یک پله هرچند ناچیز ارتقا دهد. این یعنی جور دیگر دیدن وجور دیگر پرداختن. بدیهی است که هرچه مسئله اثرگذارتر باشد اهمیت بیشتری پیدا میکند. پس فقط مهم نیست که مسئله پیچیدهای انتخاب شود بلکه طرح مسئله مهم و اثرگذار هم باید در نظر گرفت. مهم این است که وقتی مسئله به بار مینشیند در زمان خود باشد. برای توفیق در انتخاب مسئله بجا، افقبینی بسیار مهم است. هرچه دید از دوردست قویتر باشد و هرچه بتوان غبار فضای پیش رو را بهتر زدود، فرصتهای بیشتری ایجاد میشود. این مرحله نیاز به غبار روبی دارد و دانش تخصصی و دید عمومی هر دو در این غبار روبی مؤثر هستند.
جالب است که برای رسیدن به یک نتیجه مهم و اثرگذار اولین و مهمترین ورودی این است که فرد باید از این انتخاب خود مطمئن باشد، باید با اطمینان بخواهد که کار مهمی را رقم بزند. این مهمترین لازمه رسیدن به نتایج مهم است. علاوه بر آن چند لازمه دیگر است که در رسیدن به نتایج مهم مؤثر هستند. دانش یکی از مهمترین لازمهها است. هرچه دید و دانش ما نسبت به اصول موضوع و سوابق آن بیشتر باشد فرصتهای بیشتری خواهیم داشت و قطعا بدون دانش فرصت بسیار اندک خواهد بود. در نتیجه همیشه باید به عقب برگشت و پایه های دانشی و دید را تقویت کرد. برای این کار باید با آنچه میآموزیم زندگی کنیم. باید با آنچه میخوانیم دوست شویم و با آنها زندگی کنیم تا به خوبی در ذهن خود بتوانیم شرایط را شبیهسازی کنیم. نکته مهم دیگر و الزام دوم این است که هیچ میانبری بجز تلاش برای رسیدن به نتایج مهم و اثرگذار نیست. تلاش، تلاش، و باز هم تلاش. هرچند فکر و نگرش تیزبینانه در بسیاری مواقع میانبر خواهد بود ولی منظور تلاش با همان دید است. تلاش تیزبینانه. عملا هیچ فرصتی برای افرادی که تلاش کافی ندارند نخواهد بود. نتایج مهم همیشه نتیجه تلاش است. و شاید نیاز دیگر که بسیار مهم است و بدون آن هیچ اتفاق مهمی امکان وقوع ندارد، قفل نشدن در چارچوبها است. تنها کسانی میتوانند چیزی را به بشریت اضافه کنند که در چارچوبهای موجود گرفتار نشدهاند. اگر موضوع جدیدی طرح میشود حتما توسط افرادی است که جور دیگر دیدن را تجربه کردهاند و قطعا مثل بقیه به اطرافشان نگاه نکردهاند وگرنه اتفاق جدیدی نمیافتاد. این نگرش وظیفه دانشجوی دکتری است.
دانشجوی دکتری با این شرایط در یک تلاش و مبارزه بیامان تمام ذهنش را برای این مسیر میگذارد تا هر چه قویتر بتواند دانش بشری را ارتقا دهد. انتظار فرد از خودش بسیار مهم است و هرچه انتظار بیشتر باشد فرصتها هم بیشتر خواهد بود. باید همیشه فکر کرد که شما همان هستید که قرار است به وسیلهتان چهره دنیا عوض شود و دید بشر تغییر یابد. قرن قبل یافتههای بسیار مهمی داشت که مهمترین آنها این بود که در درک این جهان پیچیده انتهایی وجود ندارد. شاید عدم قطعیت یکی از شواهد آن دیدگاه باشد. هیچگاه نمیتوان به انتهای خط رسید و هر چه دقیقتر شویم به پیچیدگیهای بیشتری برمیخوریم. مسیری بی انتها. مسیری که سهم برای هر تلاشی در فهم گوشه ای از آن هست ولی انتهایی نیست. مدلهای فیزیک برای توصیف جهان بسیار رشد مهمی پیدا کردند و بسیاری از ناشناختهها شناخته شدند ولی رازها نیز بیشتر و بیشتری شدند. به نظر میآید که کنجکاوی بیش از حد ما را به دنیایی پر از رمز و راز در فضایی پر از عدم قطعیت میبرد که در آن فضا خیلی وقایع محتمل است.
در هر صورت دانشجوی دکتری فرصتی طلایی برای پرداختن به دانش از زاویه ای دارد که کسی به ان نگاه نکرده است و این می تواند اوج هیجان باشد. اوج لذت از تلاش و اوج شور و شعف از یافتن نایافته ها. اوج گرفتن با جور دیگر دیدن. کسی که این مراحل را مثل هفت شهر عشق طی کند فرد دیگری است. عاشق و شیفته است. دنیا برای او چهره ای دیگر دارد. می داند که انتهایی نیست و او فرصتی طلایی برای به رخ کشاندن توانایی های انسان را دارد. دنیای او دنیای دیگری است وقتی که به اوج می رسد انگار در قعر است و نه اوج.
برای من یک نفر که دوره دکتری را به پایان میرساند خیلی تداعی یک حاجی را میکرد که تازه از مراسم حج برگشته است. باید به همه اعلام کند که او مکه بوده است و او حالا فرد دیگری است. اگر قبلا هر چیزی از او دیده بودید حالا او دیگر فرد دیگری است و از زیارتی آمده است که او را به اوج و از آنجا به قعر آورده است. دیگر او آقا و یا خانم فلانی نیست او الان لقب جدیدی دارد برای اینکه نه فقط انتظار خودش بلکه انتظار بقیه را عوض کند. عنوان جدیدی پیدا میکند و با این عنوان به بقیه میگوید من دیگر آدم قبلی نیستم. عنوان دکتر هم شاید چنین تداعی کند که فردی که دوره دکتری را با موفقیت طی کرده است دیگر عنوان قبلی را ندارد. ما در فارسی عنوان آقای/خانم دکتر داریم ولی در انگلیسی عنوان یکی از آنها است آقا یا خانم یا دکتر یا پروفسور. اینجا هم به تعبیری و با مراسمی که معمولا پس از دفاع از رساله انجام میشود، فرد میخواهد انتظار خودش و بقیه را از خودش با تغییر عنوان تبیین کند. چنین فردی باید نشان دهد که تجربهای بزرگ در جور دیگر دیدن داشته است. او میتواند متفاوت از بقیه به اطرافش نگاه کند و دید و انتظار بقیه از او فرق کرده است. دیدگاه او، برخوردش، تحلیلش و نحوه عمل کردنش باید فرق کرده باشد. در اوج به قعر رسیده و در قعر به اوج. برای او معنی ندارد که فقط نیرو باشد و منتظر باشد تا ببیند چه کسی میخواهد از امکانات و توانایی او استفاده کند. اصلا او نیرو برای دیگران نیست، او نیروی محرکه باید باشد. برای او معنی ندارد بگوید که او را نخواستهاند و بکار نگرفتهاند، به او میدان ندادهاند و … . او پر از شور است چون توانی در خود تجربه کرده است که شاید خیلیها تجربه نکرده باشند. او میتواند جور دیگر ببیند نه مثل بقیه. او میتواند همه چیز را به چالش بکشد و آماده است که به چالش کشیده شود. برای اوشرایط هرچه سختتر و دشوارتر باشد، هیجان انگیزتر و چالشیتر است. اساسا خط و خشها هستند که به زندگی او هویت میدهند و او دنبال صیقل دادن به آنها نیست بلکه دنبال به چالش کشیدن خط و خشها است. او تجربه کرده است که هنر وتوانایی انسان را آنطور که خداوند در او نهاده است به رخ بکشد. او با آن تجربه پر معنا شاید به انسان هویتی داده است که لایقش است و با آن هویت توانسته است به زندگی هویت دهد. اصلا من فکر میکنم خداوند توانایی زیادی در انسان نهاده است و هر کس آن توانایی را به رخ بکشد به خلقت هویت داده است. حال فرصت دوره دکتری همان فرصت طلایی است که بتوانیم چنین تجربه کنیم.
اگر دوره دکتری را طی کردهاید و این شور و شعف در شما ایجاد نشده و در انتها فقط احساس کردید که فن و حرفهای را یاد گرفتهاید و باید دیگران بیایند از تخصص شما استفاده کنند، قطعا توصیه میکنم یک بار دیگر از اول شروع کنید چون واقعا حیف است.
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید.
تاریخ به روزرسانی مطلب: فروردین ماه ۹۹
کرونا به عنوان فرصتی برای تمرین نگرش علمی
شاید مهمترین شاخصه نگرش علمی، شناخت دنیای اطرافمان بر اساس آنچه تا کنون آموختهایم و تمرین در برقراری ارتباط بین آموختهها و پدیدهها و یا به عبارتی زندگی کردن با آموختهها باشد. مهم این است که بتوان با منطق علمی به دنیای اطرافمان نگاه کنیم. یافتههای بشر نتیجه تفکر و تعقل دانشمندانی بوده است که ساده از آنچه میدیده اند نگذشتند. تصویری که از امروزه مثلا از منظومه شمسی و کهکشانها داریم نتیجه هزاران سال بررسی و مطالعه افرادی بوده است که عمدتا با نگاه کردن به آسمان و بعدا با ابزارهای ساخته شده سعی کردند روابط اجرام سماوی را کشف کنند. اکنون برای ما ساختمان اتم و آنچه در آن میگذرد، آنقدر شفاف جلوه میکند که باور کردنی نیست که این تصویر تا مدتی پیش معمایی پیچیده بود. برای آنکه بتوان مدلی که از جهان داریم را ارتقا دهیم باید آن را بشناسیم و بر اساس منطق علمی، پیچیدگیهایی که با آن مواجه میشویم را بررسی کنیم.
و اما ارتباط این مطلب و شرایط امروزی کرونا.
این روزها مرتب شاهد اخبار و اطلاعات متنوع از منابع مختلف در رابطه با کرونا هستیم. انتخاب و قبول کردن مطالبی که میشنویم یا میخوانیم را چطور میتوانیم تضمین کنیم. یافتههای علمی به روشهای مختلفی و با درجه اطمینان مختلفی ممکن است طرح شود. ممکن است نتیجه اعلام شده نتیجه یک آزمایش تجربی باشد که در صورت تکرارپذیر بودن باید با منطق علمی توصیف شود و بر اساس آن مدلی که از رفتار ویروس میشناسیم را ارتقا دهیم. ممکن است نتیجه اعلام شده بر اساس آمار و شواهد آماری باشد که آن هم شرایط خودش را برای قابل استناد بودن و توصیف مدل دارد. ممکن است نتیجه اعلام شده بر اساس کار نظری روی ساختار باشد که در این صورت مدل توصیف و فرضهایی ایجاد میکند و بر اساس آن فرضها میشود شواهد را ارزیابی کرد و یا طرح آزمایش داد. گاهی هم با حدس و گمان بر اساس تجربیات قبلی فرضی ایجاد میشود که فقط در صورت نمایش شواهد و تکرار آن میتواند قابل استناد شود. در غیر این صورت ادعاها و نظرها نمیتواند قابل استناد باشد. مثلا وقتی که یک نفر ادعا میکند که نیازی به ماسک نیست باید دید چه فرضهایی داشته است و مدل او بر پایه چه شواهدی بنا شده است. اگر یک پزشک چنین مطلبی را ابراز میکند به نظر میآید که بر اساس تجربههای عینی او باشد که میتوان حدس زد اصلا قابل اطمینان نیست ولی اگر یک فیزیکدان بر اساس اندازه ذرات و انتشار در هوا و سرعت و برد انتشار آنها نظری در این رابطه میدهد، به نظر قابل تاملتر میآید. پس هر اظهار نظری باید ریشه آن ارزیابی شود و پایه و استدلال فرد روشن شود تا مشخص شود که چقدر این فرض و مدل قابل اطمینان و استناد است.
از این هم بگذریم بد نیست به این بهانه شیوه برخورد علمی را تمرین کنیم.
یک تمرین خوب برای تفکر علمی و بکارگیری علم که میتوانید دنبال کنید به شکل زیر است. کلید اول این است که حداقل در یک موضوع علمی بتوان دقیق شد و الفبا و اجزا و زبان آن را آموخت. باید در یک موضوع علمی دقیق شد ولی دید عمومی را وسیع کرد. اگر در کلیه مفاهیم اطلاعات عمومی و کم عمق داشته باشیم نمیتوانیم با آن کاری را پیش ببریم و حداکثر فقط یک دایره المعارف خواهیم بود. باید در یک زمینه وارد جزئیات شویم به نحوی که بتوانیم اجزای آن را بشناسیم و با آن ارتباط برقرار کنیم. باید آنقدر در آن موضوع ریز و دقیق شویم که خوب بتوانیم آن را تجسم کنیم. البته در هر سطحی این نوع برخورد ممکن است در نظر گرفته شود. مثلا فیزیک در مقابل علوم دیگر یا الکترومغناطیس در مقابل فیزیک یا حتی مباحث ریزتر. نکته کلیدی این است که هیچگاه نباید انتظار داشت که علم در هر حوزهای به انتهای اطلاعات خود برسد و قطعا این مسیر را انتهایی نیست. این از نتایج مهم علمی در قرن گذشته است. ما فقط به آخرین نظریه و برداشت میرسیم و به مدلی میرسیم که فضای مسئله را تا آن حد روشن میکند و اگر باز وارد جزئیات شویم به پیچیدگیهای بیشتری برمیخوریم. هرچه دقیقتر به یک مسئله نگاه کنیم دنیای جدیدتری باز میشود. با توجه به این دیدگاه و آشنایی که از یک زاویه خاص علمی بدست آوردیم و با دید عمومی و کلی از جنبههای دیگر دنیای اطرافمان، حال نوبت برقراری ارتباط بین فهم ما با دنیای اطرافمان است. به عبارت دیگر باید با آن مفاهیم آموخته شده زندگی کرد. مثلا اگر مفهومی مثل جذب نور توسط یک ساختار را بررسی میکنیم و از دیدگاه کوانتمی آن را توصیف میکنیم باید با دیدن هر چیزی در اطرافمان با نور وارد ریزساختار کوانتمی آن شویم و تمام آن عظمت را ببینیم. آن هم از طریق مدلی که بر اساس آموختههایمان درست کردهایم. حال میتوانیم مدل را برای خودمان تجسم بهتری بکنیم و با این تجسم میتوانیم فرضهایی را داشته باشیم و بر اساس آن فرضها تجربیاتی را برنامهریزی کنیم تا مدل قویتر و کاملتر در ذهنمان تجسم شود. این مرحله از یادگیری علم مهمترین بخش است که البته در تمام یادگیریها اهمیت دارد. مثلا وقتی که شما امتحان زبان انگلیسی دارید، وقتی معادل فارسی واژهها را حفظ میکنید، قطعا فقط به درد شب امتحان ممکن است بخورد و نه بیشتر. روش اصولی بکارگیری واژههای آموخته شده در جمله و استفاده از آن در زندگی روزمره است تا آن واژه بخشی از ذهن شما شود. اینجا هم هر مفهوم علمی که میآموزیم را باید بکار ببریم و در اطرافمان چه به صورت واقعی یا تجسم و مجازی، آن را تمرین کنیم. این مهمترین تمرین برای ارتقای مدل و فهم واقعی مطالب آموخته شده است، باید با آنها زندگی کرد. نمیشود مفاهیم را با حفظ کردن آموخت و آنها را در کتابخانه انبار کرد و زندگی جدای از آنها را داشت و انتظار داشت که بر اساس آن آموختهها اتفاق مهمی در زندگیتان بیفتد. برای آنکه آن آموختهها و شناخت شما اثرگذار در زندگیتان باشد و منطق علمی را حاکم کند باید با آنها زندگی کرد. این کلید اصلی است. پس از این مرحله و تمرین باید این دیدگاه و شناخت را بکار گرفت. شاید فرصت فعلی در رابطه با کرونا فرصت خوبی باشد که پس از طی این دو مرحله، آن را شناخت و تمرین را برای این مسئله که اکنون بعد جهانی پیدا کرده است بکار بریم. منظور از این بکارگیری این است که از طریق آنچه آموختهایم و آنچه در برقراری ارتباط با اطرافمان تمرین کردهایم، به مسئلهای مثل کرونا نگاه کنیم. جالب است که الان شاهد هستیم تمامی رشتههای مختلف علمی به شکلهای مختلف درگیر مسئله کرونا هستند. کمی بررسی کنید میبینید همه رشتهها اعم از زیستشناسی، فیزیک، شیمی، ریاضی، آمار، زمین شناسی، علوم محیطی، صنعت آب و فاضلاب، مهندسیها، پزشکی، رشتههای علوم انسانی حتی تاریخ و ادبیات و حتی رشتههایی مثل معماری و هر چه تصور کنید درگیر این مسئله شده است. قطعا مطمئن باشید که اگر از دید تخصصی که پیدا کردهاید به این مسئله نگاه کنید راهی را شما هم باز خواهید کرد.
البته شناخت علمی مرز و حدی ندارد و هرچه جلو برویم همانطور که ذکر شد فضاهای بیشتری باز خواهد شد و هر کس در حد آشنایی خود می تواند مسئله را بررسی کند و اتفاقا باعث میشود که خلاهای خود را برای تعمق و افزایش توانایی علمی پیدا کند.
پس به طور خلاصه سه مرحله پیشنهادی برای این تمرین چنین است: اول شناخت خودتان برای یافتن مسیری که میتوانید تخصصیتر از بقیه موارد مسائل را بررسی کنید و تا حدودی به روابط حاکم بر آن آشنایی و یا تسلط دارید، دوم تمرین شناخت آن مفاهیم با تلاش برای برقراری ارتباط بین آن آموختهها و دنیای اطرافتان یا به عبارت دیگر زندگی کردن با آموختههایتان، و سوم بکارگیری آن شناخت و استفاده از آن تمرین برای مواجهه با یک مسئله واقعی.
در این صورت مطمئن باشید اگر هم به نتیجه قطعی یا پیشنهادی خاص برای کمک به حل این مشکل نرسیدید، حتما دید علمی بدست آمده کمک میکند تا با مطالبی که میشنوید یا میخوانید با دیدی علمی و با منطق علم برخورد کنید و یاد میگیرید که هر گزارشی را قبل از آنکه بر اساس پسند بپذیرید، زیر سؤال ببرید و با نقد آن و با ارزیابی پایههای علمی آن نوع دیگری از نگرش به این همه مطالب متنوع را تجربه کنید.
تاریخ به روزرسانی مطلب: فروردین ماه ۹۹
کرونا و تمرین نگرش علمی
ویروس کرونا تمامی جوامع بشری را درگیر کرد و مشکلات زیادی را ایجاد کرد. ولی یکی از فرصتهایی که به واسطه وجود و همهگیری این بیماری در کنار تمام مشکلات آن ایجاد شد، فرصت تقویت نگرش علمی است. البته این مسئله قبلا ذکر شد ولی در این نوشته سعی میشود روشهایی عملی برای استفاده از این فرصت مطرح شود.
فرصت ذکر شده از آنجا فرصت نامیده میشود که در مدت اخیر که این بیماری روی زندگی همه مردم اثراتی داشته است، عموم مردم و نه فقط قشر تحصیلکرده با مفاهیم و موضوعات علمی در رشتههای مختلف مواجه شدند و دیدند که چقدر علم تخصصی و جزئی در این مسائل وارد میشود. تقریبا رشته علمی نبود که در این رابطه اظهار نظر نکند. رشته های گروه پزشکی که جای خود داشت. در علوم هم علاوه بر زیستشناسی و شیمی، ورود فیزیک و ریاضی و آمار و حتی زمینشناسی محسوس بود. رشتههای مهندسی حرف اصلی را برای امکاناتی که مکانیزم انها استخراج شده بود داشتند. رشتههای دیگر مثل کشاورزی، تغذیه و دام نیز آثار حضورشان را میبینیم. همچنین رشتههای علوم انسانی در تمام ابعاد با تمام قوا حتی رشتهای مثل تاریخ که در نظر اول ارتباط چندانی نمیشود دید، درگیر این مسئله شدند. تا جایی که آثار این بیماری در رشتههای هنری و حتی معماری هم دیده شد. رشتههایی مثل ادیان و الهیات و فلسفه که بیشتر از بقیه خود را مرتبط با مسئله ممکن است بدانند و البته حق هم دارند، درگیر بودند. در هر حال خود این وسعت پیشنهادهای جالبی را طرح میکند.
مطالبی که ما در رابطه با کرونا از طریق فضای مجازی یا اخبار به صورت کلی یا با جزئیات در جریان قرار میگیریم، شاید به شکل دیگری دنبال میکنیم. معمولا تا این حد عموم مردم با این نوع مطالب علمی و ادعاهای مختلف درگیر نبودهاند. این یک فرصت استثنائی است. در ادامه ابتدا وضعیت فعلی و سپس پیشنهادهایی برای استفاده از فرصت ارائه میشود.
در حال حاضر ما از ابتدای شیوع این بیماری شاهد پخش انواع خبرهای علمی و شبه علمی بودیم. منشا این خبرها کجا بودند.
- برخی ادعاها بر اساس مشاهدات افراد چه متخصص و چه غیر متخصص در موضوع ادعایی مطرح شدهاند. این افراد بر اساس دید عمومی و گاهی تخصصی، با شواهدی که روبرو شدهاند، مدلی را برای عملکرد یا فهم ویژگیهای ویروس اظهار نظر کردهاند. مثلا فردی که در خانواده کرونا زده هست، معمولا از تجربیات خود صحبت میکند و بر اساس همان تجربیات به توصیههایی هم میرسد و آنها را مطرح میکند. اگر این فرد سعی کند با توان علمی خود به مسئله بپردازد شاید سعی کند بر اساس آن تجربیات، مدلی از ویژگیها و عملکرد و در نتیجه پیشنهاداتی بر آن مبنا ارائه دهد. شاید یک پزشک بر اساس مشاهدات و تجربهها نکاتی را مطرح کند که بعضا ربطی به تخصص او ندارد ولی دید عمومی او کمک کرده تا مدلی در ذهن خود بپروراند و بر اساس آن نظر دهد. البته اگر فرد هوشمند باشد و روی تخصص خود بیشتر متمرکز شود حتما نظرات قویتری نسبت به وقتی در حوزه دیگر که اطلاعات عمومی دارد، ارائه می دهد. این بخش اهمیت تجربه و اصول آن و پایههای علمی مشاهدات را نشان میدهد.
- برخی ادعاها بر اساس مطالعه آماری از آمار اعلام شده و یا آمار در دسترس فرد است. ابزار آمار در اینگونه مطالعات گاهی مدلهای بسیار مهمی را مطرح میکند که بر اساس آنها میتوان پیگیر علل واقعی بود. این کار بسیار تخصصی است و باید تحلیل آنها با دقت صورت پذیرد. استناد به آمار و روند تغییرات باید حرفهای انجام پذیرد. البته برای عموم جامعه دیدن نتیجه و تحلیل نهایی معمولا انجام میگیرد و این نتایج انتقال مییابد که بعضا بخاطر تخصصی بودن تحلیل ممکن است فرد برداشت اشتباه کند و یا حتی بر اساس تمایل خود به آمار نگاه کند. آمار بخصوص در مواردی که با انسان سروکار داریم خیلی مهم است و بسیاری مطالعات بر اساس تحلیلهای آماری صورت میگیرد و بر آن اساس میشود تصمیم گیریهای مهمی انجام داد. خود روش آماری یک علم کامل است و باید با اصول آن برای استفاده از آن و تحلیل بر مبنای آن آشنا و مسلط بود. افرادی هستند که بدون این تسلط از آمار برداشت احیانا اشتباه میکنند که مشکلساز میشود. این بخش در توسعه علمی بواسطه اهمیت آمار و چگونگی خطا در صورت برخورد غیرتخصصی خود را نشان می دهد.
- برخی ادعاها بر اساس شنیدهها است که طبعا اعتبار آن به منبع خبر بستگی دارد. امروزه اخبار و اطلاعات جعلی زیادی رد و بدل میشود که افرادی که آن خبرها را منتشر میکنند عمدتا بر اساس امیال شخصی و احیانا سیاسی خود این کار را میکنند و گاهی به نتیجه میرسند که خبر واقعی نبوده است و گول خوردهاند. در این نوع، منبع خبر بسیار مهم است. این بخش در توسعه علمی بواسطه ریشهیابی ادعا ارزش دارد.
- برخی ادعاها بر اساس فقط یک ادعای شبه علمی یا غیر علمی است که جالب است که عکسالعمل اهل علم را به دنبال دارد و این بخش در توسعه علم و نگرش علمی به طور مستقیم اثر دارد.
در مواجهه با موارد بالا که در این مدت اخیر در طول جریان شیوع بیماری کووید19 عموم مردم بیش از معمول با آن درگیر بودند، فرصت طلایی برای نگرش علمی و تقویت آن پیش آمده است.
پیشنهادها:
- قبلا هم صحبت شده بود که علم را انتهایی نیست و فقط با تفکر و تعقل بیشتر، نکات و ابهامهای بیشتری، خود را نشان می دهند. در نتیجه هرکس در هر سطحی میتواند به آنچه از جهان و خلقت و اتفاقهایی که میگذرد فکر کند و بر اساس آن مدل یا مدلهایی را تجسم کند. مهم این است که هیچ مدل غائی وجود ندارد و با دانش بیشتر مدل از طرفی روشنتر میشود و از طرفی با پیچیدگیها و ابهامهای بیشتری مواجه میشود. ولی باید آنچه میدانیم را ترسیم کنیم. مثلا ساختار اتم که تا یکی دو قرن گذشته سراسر ابهام بود الان توسط یک دانشآموز مدرسه به خوبی و با اطمینان توصیف میشود. یا منظومه شمسی و ستارهها و کهکشانها. این توصیف بسیار مهم است. این نقطه شروع برای تفکر است چون آنجاست که پرسشها شروع میشوند. بدون ان توصیف شاید پرسشی مطرح نشود ولی بلافاصله با چنین توصیفی پرسشها شروع میشوند. بر اساس پرسشها فرضها ایجاد میشوند و باید یا جستجو کرد تا موضوع روشنتر شود و یا تجربه کرد و یا تصور و تخیل. در مورد کرونا هم با این شنیدهها به عنوان تمرین باید تصویری از ویروس و انتشار و عملکرد آن درست کرد. هرچه تخصص در رشتهای بیشتر باشد میشود در آن راستا از اطلاعات عمومی به اطلاعات تخصصیتر رسید و دقیقتر مدل را ترسیم کرد. باید با انچه ترسیم میکنیم زندگی کنیم تا با آن ارتباط خوبی برقرار شود و در این صورت است که پرسشها بجا در ذهن پیش میآید و ادعاها خود را خوب نشان میدهند.
- به عنوان تمرین خیلی خوب است که ببینیم با چه موضوع علمی آشنایی داریم و به کدام علاقمندیم. سعی کنیم تا میتوانیم آن دید علمی را به مدلی برای دیدن اطرافمان چه واقعی و چه انتزاعی تبدیل کنیم. سپس باید با آن شناخت و آشنایی زندگی کرد. این بسیار مهم است که آنچه میشناسیم و در کتابهای درسی میخوانیم و آموزش میینیم را در اطرافمان ببینیم و لمس کنیم. مثلا اگر میخوانید که بارهای الکتریکی دو نوع هستند و همنامها همدیگر را دفع میکنند و غیر همنام همدیگر را جذب میکنند، باید با آن زندگی کرد باید تمام این بارها را ببینیم و با انها دوست شویم و رفتار آنها را در اتمهایی که الان فقط با چشم دل یا شاید با چشم مغز و نه چشم سر دیده میشوند، ببینیم و با انچه از آنها میدانیم ارتباط دهیم. اتم را ببینیم و ملکول را و چگونگی ارتباط اتمها را ببینیم. وقتی با انها زندگی کردیم تمرین مهمی انجام دادهایم.
- با تمرین قبل حالا سعی کنیم پدیدههایی که در اطافمان اتفاق میافتد را از این زاویه یعنی از زاویهای که آشنا شدهایم نگاه کنیم. در این صورت میبینید بسیاری چیزها را میبینیم که قبلا نمیدیدیم و بسیاری از اتفاقهای مختلف که قبلا بدیهی بودند الان چهره دیگری از خود نشان میدهند. دیگر روشن کردن چراغ اتاق مثل قبل نیست. تمام اتفاقها از زمان اتصال الکتریکی تا حرکت الکترونها تا برقراری جریان بین گازهای لامپ فلورسانت و بسیاری پیچیدگیهای دیگر تا ایجاد نور و تابش آن و برخورد به ماده و بسیاری پیچیدگیها را میبینیم. الان اگر یک نفر در این رابطه ادعایی کند لزومی ندارد به حافظهمان برگردیم. آنچه برای خود ترسیم کردهایم بخشی از زندگی ما است. الان کسی نمیتواند ادعای غیر علمی کند، الان مرز علم و غیر علم را حس میکنیم. به عبارت ساده الان کسی نمیتواند به سادگی سرمان کلاه بگذارد. اگر به مورد مبهمی برخوردیم به عنوان پرسش جدید، یا طرح ازمایش میکنیم و یا مدل را تقویت میکنیم.
- حال با این دید و توان سعی کنید با مسائلی که مواجه میشوید اتباط برقرار کنید. مثلا با کرونا به عنوان یک مسئله فراگیر شده. در این صورت از طریق آنچه حس میکنید با آن برخورد میکنید نه بر اساس مفاهیمی که نمیشناسید و فقط شنیده اید. در این صورت هر ادعایی را زیر سؤال میبرید و دنبال منشا آن هستید. مثلا اگر اعلام شد ویروس روی سطوح مختلف دوام متفاوتی دارد، شما ممکن است بشنوید و گذر کنید. ولی با دید علمی و نگرش علمی شما حتما کنجکاو میشوید که چرا. پایه چنین ویژگی در کدام علم است. چرا مثلا رفتار استیل و آلومینیوم فرق دارد. اساسا این ادعا بر اساس تحلیل بوده یا بر اساس تجربه و اگر تجربه بوده، روی چه آلیاژی تجربه شده است. آیا به آلیاژ مربوط میشود یا خیر و بسیاری پرسشهای دیگر.
الان با این تمرین شما حس و حال دیگری دارید. شاید میگویید وقتی این طور فکر نمیکردید راحتتر بودید و این همه مشغله فکری نداشتید ولی بشر هنر و توانش در همین بوده و هست. گذر ایام و اتفاقهای مختلف فرصتهایی برای بشر، برای تفکر و تعقل است. آنچه ما از آنچه در این دنیا اتفاق میافتد برداشت میکنیم و میشناسیم مدیون افرادی بوده که ساده از آنچه دیدهاند نگذشتهاند و همیشه سعی کردهاند که منطق خلقت را درک کنند و دنیا و عظمت ان را از دید آن منطق نگاه کنند. البته این نگرش سخت است ولی علاوه بر شیرینی که برای فرد متفکر دارد میتواند شناخت و تسهیلات نیز ایجاد کند. تسهیلاتی که امروز بشر به شدت به آن نیازمند است تا با ان منطق به این ویروس غلبه کند.
کلیدهای اساسی برای پرداختن به علم
کلید اول: نیاز به برخورد علمی “من باید کاری انجام دهم”
شما که به این سایت مراجعه کرده اید، اولین شرط مهم نیاز به برخورد علمی را داشتید. نیاز به برخورد علمی ‘’من باید کاری انجام دهم’’. این اولین شرط چیزی نیست جز اینکه باید ابتدا خودمان به این اعتقاد داشته باشیم که «باید» حرکتی را انجام دهیم. اگر به این «باید» رسیده باشیم اولین کلید را در دست داریم و در اصلی گشوده می شود. اگر اصرار داشته باشیم که باید فکر کنیم و دنیا را با توانایی فکر کردنمان جور دیگر ببینیم کلید اصلی را در دست داریم. مهم این است که چه دانش آموز هستیم و چه دانشجو و چه مهندس و تکنسین و یا کارمند و چه حتی خانه دار و هر فعالیتی که داریم، مهم آن است که به این نتیجه برسیم که باید فکر کنیم و با فکر کردنمان هم در زندگی خود اثر داشته باشیم و هم نتایجی که به آن می رسیم لذت ببریم. برای دانش آموزان و دانشجویان بخصوص این کلید دری را میتواند باز کند که خودمان را در هر رده موفقیتی ببینیم و با این باید میتوانیم برای خود نقشی بزرگتر از آنچه تا کنون متصور بودیم را تجسم کنیم که خود کلیدی برای دستیابی به آن است. و همیشه میتوانیم از خود بپرسیم: چرا نه؟
پس کلید اول متقاعد کردن خودمان که ما هم وظیفه ای در این دنیا داریم و باید نسبت به آنچه می گذرد کنجکاو و دقیق باشیم تا ضمن فهم آنها بتوانیم از آن فهم بهره ببریم و اصرار پیدا کنیم که باید اتفاق مهمی در زندگی ما هم در این رابطه بیفتد. این شاه کلید و ورودی اصلی است که بدون این اصرار اتفاقی نمی افتد.
کلید دوم: پرسشگری، ‘’چطور به اطرافمان نگاه کنیم؟’’
قطعا بعد از کلید اول که رسیدن به باید بود، کلید بعد چگونگی نگاه ما به دنیای اطرافمان است. این میتواند چیزهایی را که نمیبینیم را هم شامل شود. بدون شک با مرور تاریخ علم میبینیم که آنچه از علم و پدیدهها و روابط آنها میشناسیم مدیون افرادی است که دقیق به اطرافشان نگاه کردهاند. کلید تیزبینی و کنجکاوی و پرسشگری کلید بسیار مهمی برای لذت بردن از آنچه میبینیم است. باید یاد بگیریم چطور به اطرافمان نگاه کنیم و پرسشهای خوب طرح کنیم. هرچه پرسشهای بهتری بتوانیم طرح کنیم، فرصت را برای نقش آفرینی بیشتر فراهم کردهایم و البته از جور دیگر دیدن هم لذت میبریم. نباید بگذاریم چشممان به دیدن آنچه میگذرد عادت کند. سعی کنیم همه چیز را زیر ذره بین ببریم. با عادت به پرسشگری مرتب پرسشها دقیقتر و جذابتر میشوند. باید یاد بگیریم مثل بچهها به دنیا نگاه کنیم و نگذاریم هیچوقت هیچ پدیدهای تازگیاش را از دست دهد. تمرین جور دیگر دیدن یکی از تمرینهای مهم در مجموعه لیزرستان است.
شما هم سعی کنید جور دیگر به اطرافتان نگاه کنید و بپرسید. مهمتر از به پاسخ رسیدن، به پرسش رسیدن است.
- چرا کلید برق را می زنیم لامپ روشن می شود.
- اصلا روشنی چی هست و نور چیست.
- چرا اجسام رنگهای مختلف دیده می شوند.
- چرا رنگ اجسام به مرور تغییر می کند.
- چرا وقتی بعضی اجسام خیس می شوند براق می شوند
- چرا ماژیک وایت برد روی تخته پاک می شود ولی ماژیکهای دیگر پاک نمی شوند.
- چرا چوب سبکتر از آهن است.
- چرا شیشه جلوی نور را نمی گیرد ولی جلوی سرما و گرما را می گیرد.
- چرا شکر در آب حل می شود ولی پلاستیک در آب حل نمی شود و اصلا حل شدن یعنی چه.
- چرا شیر سفید است ولی آب شفاف است.
- چرا بعضی مواقع هاله های رنگی روی ظرفهای پلاستیکی دیده می شود.
- چرا فواره سفید است ولی آب ساکن شفاف.
- چرا نور خورشید بدون ذره بین دست را نمی شوزاند ولی با ذره بین دست می سوزد.
- و چرا ….
مهم پیدا کردن پاسخی برای این پرسشها نیست بلکه مهم اول پرسش داشتن و بعد تلاش برای برقراری ارتباط بین پرسش و مفاهیمی که بلد هستیم و سعی در ایجاد مدلی برای توصیف پدیدهها بر اساس آموختهها و مشاهدات است. باید این را بدانیم که هر توصیفی برای هر پرسشی داشته باشیم فقط به بخشی از آن پدیده میپردازد و هرچه به مسئله دقیقتر نگاه کنیم ابعاد جدیدی از مسئله را میبینیم به نحوی که به سرعت میرسیم به این مسئله که در توصیف پدیدهها انتهایی نیست و هیچ مدل نهایی برای بیان آن نیست.
کلید سوم: زندگی کردن با آموختهها
شاید یکی دیگر از کلیدهای مهم زندگی با آموختههایمان است. ما معمولا مطالبی را یاد میگیریم و آنها را به حفظیاتمان اضافه میکینم و بعد آن را در قفسه خانه و کمد مغزمان ذخیره میکنیم. باید آنچه را یاد میگیریم از سادهترین مفاهیم تا پیچیدهترین مفاهیم جلو دستمان باشد و با آنها زندگی کنیم. چطور؟ ساده است فقط کافی است موردی را که یاد گرفتیم سعی کنیم هر چیزی را مواجه میشویم از آن زاویه نگاه کنیم و یا مصادیق آن را پیدا کنیم و آموختهمان را تمرین کنیم، درست مثل یاد گرفتن یک واژه جدید. سعی کنیم توصیفی از آنچه میبینیم بر اساس آنچه آموختهایم داشته باشیم. مهم نیست چقدر بلد هستیم چون با دانش بیشتر فقط بیش «تر» بلد هستیم و این دانایی را انتهایی نیست. زندگی کردن با آموختهها از مهمترین کلیدها است هم برای اطمینان از یادگیری و هم بهره برداری از یادگیری و هم لذت بردن از یادگیری. باید با آموخته ها مرتب تمرین کنیم و مدلی که برای توصیف پدیده ها یا عملکرد هر چیزی تصویر می کنیم را به عنوان مدلی که تا کنون به آن رسیده ایم در نظر بگیریم. این مدل قطعا با هر بار تجربه و تفکر توسعه می یابد و هیچوقت نمی توانیم بگوییم که به انتها رسیدیم و مدل نهایی بدست آمد. همیشه جا برای دقیقتر شدن و جزئیات بیشتری بدست آوردن هست. اگر فرد دیگری با اطلاعات بیشتری مدل دیگری تجسم می کند و دید دقیقتری نسبت به مسئله دارد فقط و فقط آن دید دقیق “تر” است و هیچ مدل نهایی نیست. همیشه باید هر کس این جرات را داشته باشد که دیدش را با آنچه می داند از آنچه می گذرد ترسیم کند و مرتب آن را ارتقا دهد. هیچ انتهایی در این مسیر نیست. در نتیجه کسی که بیشتر می داند فقط بیش “تر” می داند. دانش انتهایی ندارد و این را باید کاملا حس کرد تا جرات بیشتری برای تفکر پیدا کرد. سهم همه برای فکر کردن و ابداع کردن هست. وقتی که با دانسته هایمان زندگی کنیم و با آن دانسته ها با اطرافمان ارتباط برقرار کنیم و آن را توصیف کنیم، نیاز به دانسته های جدید خود را نشان می دهد.
کلید چهارم: طرح مسئله و ارائه راه حل بر اساس آنچه فهمیده ایم
دانشی که کسب می کنیم و شناخت علمی که به دست می آوریم، از طرفی بخاطر ذات بشر و حس کنجکاوی انسان، لذت بخش است. ولی این لذت بخش بودن و کنجکاوی بخصوص از قرن گذشته، بعد از سهم دانش در ایجاد تسهیلات و اثربخشی بر زندگی پیدا کرده است. البته همچنان، افرادی که بر اساس دانسته هایشان ایده ای خلق می کنند، جدای از اینکه تسهیلاتی برای زندگی بر اساس دانش ایجاد می کنند، از نمایش این توانایی لذت هم میبرند. هرچه دانش بیشتر باشد و زندگی با دانش بیشتر تمرین شده باشد و به اطرافمان دقیق تر نگاه کرده باشیم فرصت بهتری برای خلق ایده های هیجان انگیزتر داریم. ایده ها بر اساس دانش ما از خلقت، دیدگاه ما نسبت به محیط اطراف و تعمق و تمرین قوی تر می شوند. شاید بهترین راه تمرین ایده پردازی، مرور ایده های دیگران باشد. البته نه برای کپی برداری بلکه برای اینکه ببینیم چطور ایده داده می شود و چه دیدگاهی بکار رفته است. وقتی یک خودرو مدل جدید به بازار می آید می دانیم گروه کثیری افراد تمام تلاش خود را برای خلق ایده های جدید به منظور ربودن بازار از رقبا بکار برده اند. ساده ترین راه استفاده از تلاش دیگران است، کمی جلوتر تلاش برای واردات آن وقتی ایده هایی در آن بکار رفته که فکر می کنید با توجه به شرایط ما متقاضی زیادی دارد. در وضعیت بهتر ممکن است تلاش برای کپی برداری از آن شود. ولی واقعا نقش ما چیست. کپی کردن تکنولوژی صرفا برای تمرین تکنولوژی اهمیت دارد ولی نقش ما این است که ببینیم شیوه نگرش برای خلق ایده های جدید که چنان مشتری را مسحور می کند که حاضر است به هر قیمتی خودروی قبلی خود را بدهد و نمونه جدید را بخرد چیست. برای خلق ایده باید چارچوب شکن بود و سعی کرد مثل دیگران نگاه نکرد. نگاه کردن از زاویه دیگر و گشودن زاویه جدید کلید کار است. اگر مثل بقیه نگاه کنیم چیزی فراتر از بقیه نمی توانیم ایجاد کنیم. برای ایده به جرات می توان گفت که طبیعت بسیار سخاوتمند تر از هر صاحب تکنولويی دیگر است. باید با چشم دیگری به طبیعت نگاه کرد. طبیعتی که در بالاترین سطح باورنکردنی سیستمها مهندسی شده اند. این شاید شاه کلید باشد. دو شیوه ممکن است ایده ای ارائه شود:
اول با نگاه کردن به اطراف با دید تناقض یابی و ایجاد مسئله و تلاش برای ارائه ایده برای حل مسئله. البته نگاه کردن به اطراف برای این منظور هم از زاویه آموخته هایمان معنی دارتر است و فرصتهای بیشتری ایجاد می کن.
دوم سعی در به چالش کشیدن یک پدیده علمی و سعی در شکافتن آن برای شناخت بیشتر و بر اساس آن سعی در دستیابی به امکانات و قابلیتهایی که این تعمق برای شما ایجاد می کند و نهایتا سعی در پرداختن به ایده بر اساس آن قابلیتهای کسب شده.
تاریخ به روزرسانی مطلب: آبان ماه ۹۹
اهمیت پرسش و پرسشگری و چگونگی طرح پرسش
بدون شک یکی از علاقههای من پرداختن به پرسشهای شما در این سایت میباشد. در این مدت که پرسشهای شما عزیزان را می دیدم و با همه نوع پرسش مواجه بودم. ترجیح دادم در این مرحله کمی در مورد اهمیت پرسش و پرسشگری و چگونگی طرح پرسش با شما صحبت کنم.
چرا پرسش:
انسان از دیرباز همیشه کنجکاو بوده است و با این ویژگی به دنیای اطرافش نگاه میکرده است که چرا و چگونه. “چرا” از زمان کودکی بدون هیچ آموزشی در انسان است و حتی اغلب، آموزش های بعدی از شدت این پرسشگری و چرا می کاهد. با بزرگ تر شدن معمولا به آنچه می گذرد عادت میکنیم. یکی از تمرینهای مهم این است که چگونه می توانیم مثل دوران بچگی به اطرافمان نگاه کنیم. جور دیگر دیدن یکی از مهمترین تمرینها است که وقتی انجام می دهیم دیدن هر چیزی لذت بخش می شود. اصولا فیلسوف به کسی اطلاق می شود که به پرسش می رسد و نه لزوما به پاسخ، و این با جور دیگر دیدن میسر می شود. کسی که در دوره دکترای تخصصی تحصیل می کند هم باید با همین جور دیگر دیدن فضای جدیدی باز کند و بخاطر همین به فارغ التحصیل دوره دکترا می گویند دکترای فلسفه یا همان پی اچ دی (PhD). در نتیجه با حفظ و تقویت روحیه پرسشگری و دیدن دنیا از این زاویه می توانید این لذت را تجربه کنید. و البته نتیجه این کنجکاوی و دقیق شدن، باز شدن فضاهای جدید و دیدن بسیاری چیزها است که از نظر دیگران گاهی دور مانده است. دنیا مدیون افرادی است که به سادگی از آنچه دیده اند نگذشته اند. تصور کنید ما الان چقدر راحت قبول داریم که زمین گرد است و دور خورشید می چرخد و زمین یکی از سیارات منظومه شمسی است که در کهکشان راه شیری قرار دارد و بسیاری اطلاعات دیگر. هیچ فکر کرده اید اگر این ادعاهای دانشمندان قبلی را نشنیده بگیرید چقدر سخت است به این مطالب فکر کنید. تصور کنید بزرگانی چون ابوریحان و خیام و خیلی دیگر که بدون ابزار و یا با ابزار ساده فقط با نگاه کردن به آسمان این همه ارتباط ها را دریافتند. می بینید اگر تیزبینی نباشد و همه چیز را با دقت نگاه نمیکردند، این اطلاعات الان نبود. هیچ دقت کرده اید که الان چقدر راحت قبول می کنیم که دقیقا زمان کسوف یا خسوف بعدی چهوقت است و در ایران قابل مشاهده هست یا خیر و دقیقا همان موقع بدون هیچ شکی خودمان را برای رصد آن پدیده آماده می کنیم. اینها همه را مدیون چنان افراد تیزبینی هستیم که ساده از مشاهدات خود نگذشتند. درست است که قرن قبل خیلی از معماها روشن تر شد و برای بسیاری پرسشها استدلال شد ولی مهمترین یافته بشر در آن زمان این بود که انتهایی نیست و هرچه در طبیعت غور کنیم با فضای جدیدی مواجه می شویم. قرن قبل به این نتیجه مهم رسیده شد که مدلی که اینهمه عظمت را بیان کرد از بسیاری پیچیدگیها مثلا توصیف دقیق ابعاد خیلی ریز یا توصیف دنیای زمانهای خیلی دور قبل از انفجار بزرگ عاجز است و جایی برای عرض اندام ندارد. اینهمه که می دانیم و مهمتر از همه می دانیم که هنوز نمی دانیم نتیجه پرسشگری و تیزبینی و دقیق نگاه کردن به آنچه مشاهده می کنیم چه با چشم سر و چه به صورت انتزاعی است. همه چیز را با دقت ببینید حتی چیزهای خیلی ساده را و از دیدن آن لذت ببرید، مثل بچه ها به اطرافتان نگاه کنید و از آن لذت ببرید. خیلی فکر نکنید که برای هر پرسشتان یک پاسخ چند خطی گیر بیاورید و از آن خوشحال باشید که آن علت را فهمیدید. هنر در رسیدن به پرسش است و هر چه تمرین کنید پرسشهای زیباتری به ذهنتان خطور می کند. وقتی که پاسخی می شنوید می بینید فضای بیکرانی برای پرسشهای دیگر باز می شود و هر چه جلو می روید هیجان انگیزتر می شود. هرچه دانش بیشتر باشد بیشتر می شود فضا را باز کرد.
شاید مطالب بالا با نوع پرسشهای شما کمی بیگانه باشد. بد نیست کمی واقعی تر برگردم به نوع پرسشهای شما و اینکه چطور می توانید برای پرسشگری نیز تمرین کنید تا پرسشهای زیبا تری بکنید و از آنکه چنان پرسشهایی کردید لذت ببرید.
پرسشهای رسیده در سایت لیزرستان چند نوع هستند. شاید اغلب پرسشها مربوط به پرسش دیگری از شما هست که یا در برنامه درسی یا تکلیف و یا هر شکل دیگری شما آن پرسش را نقل کرده اید. برخی از پرسشها از نوعی است که نشان می دهد در عمل و هنگام اجرای کاری با مشکلی مواجه شده اید و آن را به صورت پرسش بیان کرده اید. گاهی نیاز به راهنمایی برای ورود به یک مسئله داشته اید و یا نیاز به معرفی مرجع مناسب برای مورد خاص. گاهی پرسش در واقع در رابطه با یک موضوع است و انتظار داشتید که آن موضوع توصیف شود. یا برخی پرسشها اثر پارامتری را خواسته اید. به هر حال می توانید هنر پرسیدن را در خودتان تقویت کنید. بله پرسیدن و چگونه پرسیدن یک هنر است. شاید این هنر فن خاص خودش را هم داشته باشد که باید آن را تمرین کرد.
من اینجا نمیخواهم با مثالهایی از پرسشهای شما توضیح را ادامه بدهم و البته باید هر کس اول به این برسد که می خواهد هنر و فن پرسیدن را تقویت کند و بعد سعی کند که آن را تمرین کند. اولین قدم این است که وقتی به پرسشی رسیدید کمی در مورد آن فکر کنید و آن مسئله را در ذهن خود تجسم کنید. بینید واقعا مسئله شما چی هست، چقدر با پرسش خودتان ارتباط برقرار می کنید. اگر پرسش شما در مورد یک آزمایش است و علت یک مشاهده را می پرسید، اگر آن آزمایش را انجام داده اید، حتما سعی کنید قبل و در طول انجام ازمایش به آنچه می گذرد خوب فکر کنید و سعی کنید تا هر حدی که می توانید آنچه می گذرد را برای خودتان مدل و توجیه کنید و برای نتیجه کار فرض داشته باشید و پس از آزمایش ببینید فرضهایتان درست بودند یا باید مدلتان را تصحیح کنید. حتما با آنچه میخواهید تجربه کنید و با آنچه تجربه میکنید ارتباط برقرار کنید و تا نفهمیدید از آن رد نشوید. در این صورت پرسشهای شما از جنس دیگری است. احتمالا بین آنچه فکر میکردید و آنچه تجربه کرده اید تناقض دیده اید و آنچه فکر کرده اید هم بر اساس فهم شما از مسئله بوده است و در مورد فهم خودتان از مسئله پرسش می کنید. گاهی هم اشکال در نحوه آزمایش ممکن است باشد و پرسش زمانی پیش می آید که جایی برای اجرای آنچه در ذهنتان می گذرد به مشکل خورده اید. در هر حال باید با آنچه می خواهید انجام دهید و آنچه مشاهده می کنید ارتباط برقرار کنید و با آنچه از آن پدیده می فهمید زندگی کنید. البته ممکن است حتی آزمایش شما هم در ذهنتان بگذرد و در همان آزمایش انتزاعی به پرسش برسید که با اجرای واقعی آزمایش چندان از این نظر فرقی ندارد و شاید فضای بازتری برای آزمایش در ذهن داشته باشید. اگر پرسیده شده است که مثلا چرا در فلان آزمایش امکان دیدن تداخل در عبور نیست ولی در بازتاب هست، باید ببینید که اصلا پرسش درست است یا خیر. از کجا می دانید که آن ادعا درست باشد شاید درست آزمایش انجام نشده است. برای اینگونه پرسشها باید ابتدا مطمئن شد که پرسش درست است و بعد دنبال پاسخ گشت آن هم بر اساس دانسته های علمی. اگر با دانسته های علمی امکان اطمینان از این پدیده نیست یعنی باید ابتدا از آن پدیده پرسش را شروع کرد و بعد به نتیجه رسید.
شاید اغلب، پرسش حاصل چنین مسئله ای نباشد و نتیجه پرسش دیگران و عدم توانایی شما در پاسخگویی باشد و تصمیم بگیرید پرسش را برای دیگران بازگو کنید تا به پاسخ برسید. در این صورت هنر کار کردن روی اصول پرسش است و کمی باز کردن آن. باید ببینید پرسش چه ابعادی دارد و به چه موضوعی مربوط می شود. اساسا شما پایه های علمی پرداختن به ان پرسش را در کجا ممکن است دنبال کنید و اگر هرگونه مرجعی در دسترس باشد دنبال کدام کتاب می روید. آیا برای پیدا کردن پرسش خود مثلا به کتاب اپتیک سری می زنید یا الکترومغناطیس و در کتاب اپتیک در چه نوع بحثی دنبال این مسئله می گردید. باید ابتدا کمی در مورد پرسش فکر کرد که منظور چه می تواند باشد. مثلا اگر پرسش این باشد که اگر مونوکروماتور را تتا درجه بچرانیم چه پیش می آید، باید ابتدا ببینید اصلا مونوکروماتور چیست، آیا می تواند بچرخد یا خیر. باید کاملا پرسش را تجسم کنید و برای خودتان پرسش ایجاد کنید و آن را بازگو کنید نه پرسشی که نمی دانید چیست. اگر راهنمایی برای مورد خاصی می خواهید باید در آن صریح باشید و مسئله تان را به صراحت طرح کنید.
به طور خلاصه برای طرح پرسش خود تا می توانید فکر کنید تا پرسشی را بپرسید که خودتان هم از پرسیدن آن لذت ببرید و کسی که پاسخ می دهد نیز از پرسش شما به وجد بیاید. با کمی تمرین این امر کاملا محقق می شود و مرتب شاهد ارتقای روحیه پرسشگری و همچنین کیفیت و نوع پرسش میشوید.
خیر پیش منتظر پرسشهای شما هستم
مهاجرانی
ارتباط با بخش
از متخصص نور بپرس
در این بخش می توانید سؤالات خود را در رابطه با نور و لیزر بپرسید تا متخصصین به آنها پاسخ دهند